- امضا کردن
- دستینه کردن
معنی امضا کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- امضا کردن
- دستینه نهادن
- امضا کردن
- Autograph, Sign
- امضا کردن
- ставить автограф , подписывать
- امضا کردن
- unterschreiben
- امضا کردن
- підписати , підписувати
- امضا کردن
- podpisywać
- امضا کردن
- 签名 , 签署
- امضا کردن
- autografar, assinar
- امضا کردن
- firmare
- امضا کردن
- autografiar, firmar
- امضا کردن
- autographier, signer
- امضا کردن
- ondertekenen
- امضا کردن
- เซ็น , ลงนาม
- امضا کردن
- menandatangani
- امضا کردن
- إعادة النشر , منشرٌ
- امضا کردن
- हस्ताक्षर करना
- امضا کردن
- サインする , 署名する
- امضا کردن
- imzalamak
- امضا کردن
- kusaini, saini
- امضا کردن
- সই করা , স্বাক্ষর করা
- امضا کردن
- دستخط کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشنود گردانیدن رضایت کسی را فراهم آوردن اقناع کردن و بر آوردن خواست و میل کسی
فرا خواندن، حاضر کردن بحضور آوردن، امر بحاضر شدن دادن
به کار بستن روان گردانیدن اندر کردن ورزیدن روان گردانیدن بکار انداختن بکار بستن بجریان انداختن، روان گردانیدن بکار انداختن بکار بستن بجریان انداختن
زنده کردن، آباد کردن از نو به رونق و رواج آوردن، از سختی شدید رهایی دادن، اکسید کردن یعنی گرفتن و کم کردن اکسیژن یا کلر و یا ظرفیت یک جسم
دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن، در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است)
گوش دادن گوش کردن
به انجام رساندن
داویدن
فرا خواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن
ارزانی داشتن
پیشکش کردن